نامه شماره 50

ساخت وبلاگ

سه هفته پیش تولد سی وچند سالگیم بود ، حالا دیگه سی و چند سالگیمو پشت سر گذاشتم ، وسط همون روزای تکراری نبودنت تولدم شد ، نمیدونم هنوزم یادت هست یا نه ، اما تو تموم این سالا که دلگرم بودنت بودم همیشه اولین نفر تولدمو تبریک میگفتی ومن دیگه برام مهم نبود اگه همه دنیا منو یادشون نباشه ....

یادته هر سال بی بروبرگرد شب سی آبان پیام میدادی "بوی آذر ، بوی تو" وهمین یه جمله منو لبریز میکرد از یه احساس ناشناخته اما دلچسب ...

حالا دیگه عاقل تر شدم ، باورت میشه بزرگ شدنمو قشنگ حس کردم ،اون سی ام آبانی که دیگه پیام ندادی یهو انگار قد کشیدم وسط تنهاییام و وسط برهوت دلتنگیت ...

هنوزم وقتی میخوام بنویسم مخاطبم تویی ، نمیدونم شاید یه روزخوندیش و فهمیدی چقد چفت زندگیم بودی وهیچوقت نفهمیدی .

دیروزعکسای دونفریمونو نگاه میکردم ، یه خودآزاری خوشمزه و همزمان تلخ ... تو شدی خاطره ساز و من شدم خاطره باز ...

کاش آدمایی که موندنی نیستن اینجوری خاطره نمیساختن...

نامه شماره 43...
ما را در سایت نامه شماره 43 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : zoha2179 بازدید : 31 تاريخ : پنجشنبه 5 بهمن 1402 ساعت: 15:11