به گمونم بهترین نعمتی که خدا به آدما داده "عادت" باشه... و گاهی هم فراموشی ... هنوز گاهی یادم میفته چه روزای عجیب غریبی رو گذروندم و چقدر عذاب کشیدم تا قلب کوچیکم بزرگ بشه!
نمیدونم چقد گذشت تا به سرزمین بی آب و علف دلم فرصت دادم دوباره سبز بشه و اماده پذیرفتن یه حس جدید ... نمیدونم این حس تازه که مدتیه مهمون دلم شده چیه ؟ فقط میدونم وقتی اسمش میفته رو صفحه گوشیم حالم خوب میشه ؛ قلبم تندتر نمیزنه اما وقتی صدای گرمش میریزه تو رگای خستم ؛ لپام گُر میگیره ... به گمونم دوستش دارم... اما زوده برای گفتنش نامه شماره 43...
برچسب : نویسنده : zoha2179 بازدید : 81